شادیکده 2

این بلاگ صرفاً محلی برای شادی بوده و فاقد هرگونه ارزش دیگری میباشد

شادیکده 2

این بلاگ صرفاً محلی برای شادی بوده و فاقد هرگونه ارزش دیگری میباشد

۱۸ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

پیشونی بندها رو با وسواس زیر و رو می کرد …
پرسیدم : دنبال چی می گردی ؟
گفت : سربند یا زهرا !
گفتم : یکیش رو بردار ببند دیگه ، چه فرقی داره ؟
گفت : نه ! آخه من مادر ندارم …

  • mohammad sh

حسینیان!حواست به درس باشه.همین طور خیره به کتابش نگاه میکرد.معلم باگچ ضربه ای به تخته زد;اما همچنان سرش روی کتاب بود.برای بار سوم صدایش کرد.حسینیان!بگو ببینم من چی گفتم؟غلامرضا درس را خیلی خوب توضیح داد;معلم تعجب کرد و گفت:بچه ها!اگرموقع درس به من نگاه کنین میفهمم حواستون به درسه.غلامرضاگفت:خانوم اجازه ما اگه به شما نگاه نکنیم درس رو بهتر میفهمیم اخه بابامون گفته به خانومای نامحرم که حجاب ندارن نباید نگاه کنیم...این بار چندمی بود که به خاطر اعتراض به حجاب معلم از کلاس اخراج میشد!(به نقل از همکلاسی شهید سید غلامرضا حسینیان)

  • mohammad sh

ﺩﺧﺘﺮﻩ ﯾﻪ ﻋﮑﺲ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﺯﺧﻢ ﺷﺪﻩ ﺯﯾﺮﺵ ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﺩﺷﺘﻢ ﺑﻮﻑ ﺳﺪﻩ
1657ﺗﺎ ﻻﯾﮏ ﺧﻮﺭﺩﻩ
4576ﺗﺎ ﮐﺎﻣﻨﺖ
ﻫﻼﻝ ﺍﺣﻤﺮ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺖ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﺎﺷﻪ
ﻭﺯﯾﺮ ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ ﺍﻋﻼﻡ ﻫﻤﮑﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ
.
.
ﺍﻭﻧﻮﻗﺖ ﭘﺴﺮﻩ ﺍﺯ ﺁﺑﺸﺎﺭ ﻧﯿﺎﮔﺎﺭﺍ ﺑﺎ ﻃﻨﺎﺏ ﭘﺮﯾﺪﻩ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻋﮑﺲ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﺩﻭﺗﺎ ﻻﯾﮏ ﺧﻮﺭﺩﻩ
ﯾﻪ ﻧﻔﺮﻡ ﮐﺎﻣﻨﺖ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ:اوسکل

  • mohammad sh

آیا می دانستیدآلبالو میوه ای از خانواده ی گیلاس است اما چون ازدواج نکرده ترشیده شده؟؟؟!!!!
نه، خدایی می دونستید؟ ببینید چه اطلاعات مفیدی در اختیارتون میذارم!!!!
من برم به اکتشافات بعدیم برسم!!!^__^

  • mohammad sh

  • mohammad sh

تا حالا دقت کردین
اون پنبه الکی رو به محل تزریق آمپول میزنن استرس و دردش از خود آمپول بیشتر هست.
نه ،جون من تا حالا دقت کردین؟

  • mohammad sh

وقتی تنهاییٰ ،وقتی بی کسی،وقتی هیچ کسی در کنارت نیست،

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

دستت را بکن توی دماغت وحالشو ببر

  • mohammad sh

صحبت کردن آقایون پیش دوستاشون وقتى همسرشون باهاشون تماس میگیره :

_بله؟؟؟؟
مگه نگفتم زنگ نزن بهم سرم شلوغه؟؟؟؟

شب اومدم خونه کارى

  • mohammad sh
حسنی نگو جوون بگو،علاف چش چرون بگو،
موی ژلی،ابرو کوتاه،زبون دراز،واه واه واه،
نه سیما جون نه رعنا جون،نه نازی و پریسا جون،هیچ کس باهاش رفیق نبود،
تنها توی کافی شاپ نگاه میکرد به بشقاب،
  • mohammad sh
یه روز یه کامیون گلابی داشته توی جاده می رفته که یه دفعه می‌افته توی یه دست‌انداز، یکی از گلابی‌ها می‌افته وسط جاده، بر می‌گرده به کامیون نگاه می‌کنه و میگه:
گلابی‌ها، گلابی‌ها!
گلابی‌ها میگن: گلابی، گلابی!
کامیون دورتر می شه،
صداشون ضعیف‌تر می شه.
  • mohammad sh